دلتنگی ها
و حالاست که می فهمم چقدر زندگی من مبهم است... انقدر که برای خواندن یک کتاب هیچ دلیلی ندارم... حتی برای دادن یک پیام به عزیزانم هیچ... من نه ذوقی نه هدفی نه ارزویی دارم... گاهی که دلتنگی من سخت میشود گریه اش میگیرد دوست دارم دستی را در دست گیرم و واژه ها را در بغل... سهراب بخوانم و ساعت ها سکوت کنم...
نوشته شده در یکشنبه 90/3/1ساعت
11:35 صبح توسط درخت بی برگ نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |